هیجان ها همیشه مورد توجه انسان بوده است، زیرا در هر تلاش و در هر اقدام مهم بشری، به طریقی نقش دارند. پیشرفت های اخیر در زمینه روان شناسی سلامت، بهداشت روان و طب رفتاری نقش هیجان را در سلامت و بیماری انسان ها مورد توجه قرار داده است. شکل گیری اجزای هوش هیجانی ، ابتدا در سال های اولیه زندگی کودک انجام می گیرد اگر چه شکل گیری این ظرفیت ها در خلال سال های مدرسه نیز ادامه پیدا می کند ، توانایی هایی هیجانی ای که کودکان بعدها در زندگی کسب می کنند بر پایه این آموخته های سال های اول قرار دارد و این توانایی ها مبنای احساسی تمام یادگیری هاست . گزارش مرکز ملی برنامه های بالینی نوزادان به این نکته اشاره می کند که آگاهی کودک از وقایع مختلف با توانایی خواندن زود هنگام به اندازه ملاک های هیجانی و اجتماعی نمی توانند موفقیت کودک را در مدرسه پیش بینی کنند، ملاک هایی همچون متکی به نفس و علاقه مند بودن، دانستن این که چه نوع رفتاری از آنان انتظار می رود و چگونه در اوج تكانه بدرفتاری، جلوی خود را بگیرند ، این که بتوانند صبر کنند، از دستورات پیروی کنند و برای درخواست کمک به معلمان رجوع کنند و هنگام همراهی با کودکان دیگر خواسته های خود را بیان نمایند .
تفاوت هوش شناختی و هوش هیجانی
هوش شناختی و هوش هیجانی دو نوع متفاوت هوش هستند که برای ساختن زندگی روانی فرد با یکدیگر در تعاملند. هریک از این دو نوع هوش، توسط منطقه خاصی از مغز کنترل می شوند. هوش هیجانی توسط منطقه لیمبیک کو پری فرانتال و هوش عمومی عمدتا توسط منطقه نئوکورتیکال پردازش می شود. هریک از این قابلیت ها بر مدار بندی متفاوت، اما مرتبطی هستند. هوش هیجانی و شناختی توانمندی های متفاوتی نیستند اما مجزا از یکدیگر عمل می کنند . در مفاهیم سنتی مربوط به هوش از هوش به عنوان هوش شناختی (هوش عمومی) یاد می شود. هوش عمومی را توانایی فهمیدن، آموختن، به خاطر سپردن، حل مساله و استفاده از آموخته ها تعریف می کنند. این قابلیت چنان چه مرسوم است به وسیله آزمون های هوش عمومی (مانند مقیاس هوش بينه و سیمونه، مقیاس وکسلر و ریون) محاسبه می شود. برخی روان شناسان هوش را قابلیت عمومی درک و استدلال می دانند، که به شکل های گوناگون جلوه گر می شود. هوش یک قوه ذهنی بنیادی است که تغییر یا فقدان آن بیشترین اهمیت را در زندگی علمی آدمی دارد. این قوه ذهنی همان قضاوت است که گاه از آن تحت عنوان عقل سلیم، عقل علمی، ابتکار و توانایی انطباق با شرایط باد می شود. درست قضاوت کردن، درک کردن و استدلال کردن این ها فعالیت های بنیادین هوش هستند. هوش هیجانی می تواند در دست یابی فرد به موفقیت در عرصه های مختلف به هدایت، نقش مهمتری از هوش شناختی داشته باشد .
تاثیر هوش هیجانی بر کسب موفقیت
هوش هیجانی به عنوان یک توانایی، عبارت است از ظرفیت ادراک ، ابراز ، شناخت، کاربرد و اداره هیجان های خود و دیگران. اصطلاح اولین بار از سوی سالوي و ماير (۱۹۹۰) مطرح شد. از آنجا که مؤلفه های اساسی هوش هیجانی عبارت است از توانایی فهم هیجانات دیگران و توانایی تنظیم و مهار خود و دیگران به شیوه سازگارانه، انتظار می رود افرادی که هوش هیجانی بالاتری دارند سازگاری اجتماعی و مهارت های اجتماعی بهتری نشان دهند. بنابر این مهارت های اجتماعی تسهیل کننده های زندگی اجتماعی است که به افراد کمک می کند تا به گونه ای سودمند و متقابل با دیگران تعامل داشته باشند. هوش هیجانی جدیدترین تحول در زمینه فهم ارتباط میان کارکرد تفکر و هیجان است این اصطلاح اولین بار از سوی سالوي و مایر (۱۹۹۰) مطرح شد. هوش هیجانی تحت تاثیر محیط پرورشی قرار دارد. شواهد حاکی است که حداقل بخشی از هوش هیجانی پایین ناشی از اختلال در روابط اولیه مادر کودک (مراقبين) است که بر تحول سیستم های شناختی و عصبی درگیر در پردازش اطلاعات هیجانی اثر می گذارد. نحوه تعاملات هیجانی مادر کودک بر بخش هایی از مغز که درگیر تنظیم هیجانات است تاثیر می گذارد و ممکن است هوش هیجانی پایین نتیجه آسیب های روانی از جمله حرومیت های هیجانی و بی توجهی والدین باشد که رسش برخی از ساختارهای مغز و ظرفیت های ذهنی مرتبط با پردازش هیجانی را مختل می سازد. الگوی چهار بعدی هوش هیجانی نشان می دهد که هوش هیجانی حاصل توانایی های مرتبط به هم زیر است
(۱ ادراک هیجان در خود و دیگران (۲ استفاده از هیجان برای تسهیل تصمیم گیری (۳ فهم هیجان (۴ تنظیم هیجان خود و دیگران.
هوش هیجانی از خودآگاهی عاطفی و خصوصیات و مهارت های مختلف تشکیل شده است که از کاربرد موثر یا تنظیم عواطف مانند روابط بین فردی مناسب، حل مسأله و تحمل استرس استنباط می شود. هوش هیجانی به عنوان صفت شخصیتی مشابه برونگرایی و وظیفه شناسی مفهوم سازی شده است که در سطوح پائین تر سلسله مراتب شخصیتی قرار می گیرد. هوش هیجانی تفاوت های فردی را در قابلیت های عاطفی فردی(کنترل استرس) و بین فردی (ادراک استرس) پوشش می دهد. به عبارت دیگر افراد دارای هوش هیجانی بالا مهارت های مدیریت استرس خوبی دارند و قادرند عواطف خود را ارزیابی، بیان و مدیریت نمایند. بر طبق نظریه بنیادی درمان منطقی هیجانی (RET)، اختلال کار کرد هیجانی و رفتاری به شدت متاثر از تفکرات غیرمنطقی است. درواقع بر طبق هیجان و رفتار می توان نوع تفکر را پیش بینی کرد. آلبرت اليس معتقد است که رویدادها و اتفاقات پیرامون افراد باعث تنش و اضطراب آن ها نمی شود بلکه دیدگاه ها و باورهای افراد از رویدادها و اتفاقات است که منجر به تنش و اضطراب در آن ها می شود و زندگی آنان را با مشکل مواجه می کند . اليس منشأ هيجانات انسان را افکار او می داند، البته این به آن معنا نیست که ما می توانیم، یا باید از طریق تعقل، تمامی هیجانات خود را کنترل کنیم. در واقع باور منطقی معمولا منجر به هیجانات مناسب (بعنوان مثال، احساس تأسف یا ناراحتی به خاطر نرسیدن به اهداف مورد نظر خود) و باور غیر منطقی منجر به هیجانات نامناسب (بعنوان مثال، احساس افسردگی، حقارت یا خشم به دلیل نرسیدن به اهداف خود می شود.
در مطالعه ای نشان داده شد، افرادی که از سطح هوش هیجانی بالاتری برخوردارند در مقایسه با افراد با هوش هیجانی پایین، رضایتمندی زناشویی بیشتری را تجربه می کنند.
آموزش هوش هیجانی در مدارس می تواند تا حد زیادی بر کاهش پرخاشگری کلامی و بدنی و رفتارهای خشن در نوجوانان پسر تأثیر داشته باشد. هوش هیجانی می تواند سبب افزایش سلامت، رفاه، ثروت، موفقیت، عشق و شادی گردد. هم چنین آموزش هوش هیجانی به بهبود آن و مؤلفه های مربوطه شامل: تنظیم، ارزیابی و بیان و به کارگیری هیجان منتهی می شود و آموزش آن باعث افزایش معنی دار توانایی شناسایی و مدیریت هیجان شده، پرخاشگری را کاهش داده و می تواند رویکردی در آموزش و درمان آنان باشد.
مدیریت و تنظیم هیجان
خانواده با هر شیوه فرزندپروری به سه روش در روند رشد تنظیم هیجان فرزندان تاثیر می گذارد. اولین روش این که فرزندان از طریق یادگیری مشاهده ای یعنی الگوبرداری از منابع اجتماعی و خانوادگی تنظیم هیجان را می آموزند. دوم این که رفتارهای والدینی که مربوط به هیجان، تربیت هیجانی و مدیریت هیجان است، رشد تنظیم هیجان کودکان را متاثر می سازد. سوم این که تنظیم هیجان کودک از خلق هیجانی خانواده در شیوه های فرزندپروری، روابط خویشاوندی و ارتباطات اعضای خانواده و روابط زوجی والدین تاثیر می گذارد. والدین در تنظیم هیجان فرزندان خود از طریق عکس العمل های خاص نسبت به هیجان های مثبت و منفی فرزندان تاثیر می گذارند. تعامل منفی والدین با هیجانات فرزندانشان منجر به عملکرد ضعیف اجتماعی و مشکلات تنظیم هیجان آنها می شود. با توجه به نتایج تحقیقات انجام شده ملاحظه شد که هیجانات و نوع ارتباط می تواند بر مسائل جنسی زوجین و همچنین بر عملکرد خانواده تاثیر گذار باشد. یکی از فواید مهم توانایی تنظیم هیجان را بهبود هیجانات منفی و پرورش هیجانات خوشایند و مثبت می دانند. بنابراین افرادی که در تنظیم هیجانات خود مهارت دارند از توانایی بیشتری برای جبران حالات هیجانی منفی از طریق شرکت در فعالیت های خوشایند برخوردارند و توانش های هیجانی در تعدیل استرس و سلامت روان شناختی نقش مهمی دارند. البته نکته مهم اینکه ساختارهای مرتبط با پیشرفت تحصیلی به طور عمده با عملکردهای شناختی و به خصوص توانایی های حافظه و یادگیری شخص مرتبط هستند. در حالی که هوش هیجانی بیشتر با موفقیت فرد در روابط بین فردی مرتبط است. بسیاری از پژوهشگران زندگی روانی انسان را ناشی از تعامل دو کارکرد عقلانی – هیجانی می داند. مایر هوش هیجانی را دارای چهار بعد به شرح زیر می دانند: 1-شناسایی عواطف در خود و دیگران: اغلب مهارت های خودسنجی “در این حوزه، با توانایی واقعی افراد در خواندن صحیح عواطف دیگران، مطابقت ندارد. در نتیجه این امر، ممکن است کار فرمایان اطلاعاتی با ارزش را در جریان تعامل با همکاران و مشتریان خود از دست بدهند. با این وجود آنان بر این باورند که به خوبی قادر به درک صحیح عواطف دیگران هستند. یعنی توانایی استفاده از عواطف در راستای کمک به کسب نتایج مطلوب حل مسائل و استفاده از فرصت ها و استفده از عواطف برای برانگیختن افراد هسته اصلی کار حرفه ای بوده است. ٢- کاربرد عواطف: یعنی توانایی استفاده از عواطف در راستای کمک به کسب نتایج مطلوب، حل مسئله و استفاده از فرصت ها و استفاده از عواطف برای بر انگیختن افراد، هسته اصلی کار حرفه ای بوده است.
٣. توانایی درک وفهم عواطف دیگران توانیی درک عواطف پیچیده و آگاهی از علل آنها و چگونگی تغییر عواطف از یک حالت به حالت دیگر را درک عواطف می نامند. به کمک این آگاهی ها میتوانیم بفهمیم که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروه ها می شود و در نتیجه می توانیم همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنیم. ۴. مدیریت هیجان و عواطف: مدیریت عواطف یعنی اداره کردن عواطف در خود و دیگران با یک موقعیت شغلی و در شرایط محیط کار، می توان واکنش های زیادی را در نظر گرفت، از جمله : انکار احساسات، فرار از مشکلات، تأييد حالت کلی موقعیت بدون تأیید جریان آن، به کارگیری عواطف جهت حل مسائل و هماهنگ ساختن عاطفه و تفکر.